سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نخستین عوض بردبار از بردبارى خود آن بود که مردم برابر نادان یار او بوند . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 91 خرداد 2 , ساعت 12:5 صبح

سخنرانی آیت الله امامی کاشانی در جمع طلاب و دانشجویان
بخش خواهران مدرسه عالی شهید مطهری
تاریخ: 7/ 3/ 1386
 
درسهای اخلاقی و معرفتی از امام راحل
 
ایامی که در پیش داریم ایام ارتحال امام راحل و حوادث نیمه خرداد است که میتوان درسهای فراوانی از آن گرفت.
ولایت و سیر صعودی و نزولی
یکی از بحثهایی که در کتابها مخصوصاً در فلسفه و عرفان خواندهایم ولایت است. ولایت کلّیة الهی از خداست که انسان کامل این ولایت را دارد. این ولایت از یک سو حرکت به سوی خدا و قرب به اوست که سفر الی الله است و از سوی دیگر تربیت جامعه است که سفر من الله، من الخالق الی الخلق است یعنی ولی الله یک سیر صعودی دارد و یک سیر نزولی. این سیر صعودی وقتی است که با خدا ارتباط پیدا میکند و از آنجا فیض میگیرد. و سیر نزولی این است که برای تربیت بشر میآید، یعنی ولیّ خدا یک قوس صعود و یک قوس نزول دارد. مظهر معصوم و ولی خدا در عصر حاضر وجود اقدس امام عصر x میباشد که مظهر در قرب به حق است و از طرف دیگر فیض و نیرویی است که به زمین افاضه میکند که اساس این است. در این اساس قدرتهای زیادی وجود دارد و چون وقتی انسان با خدا ارتباط پیدا کرد این موانع را میریزد و کم کم قدرتی پیدا میکند که گویا خداوند تمام نظام خلقت را در چنبره وجود او قرار میدهد. این مقام ولایت است و در روایات فراوان است که حضرت وقتی ظهور میکند چیزهایی دارند که حاکی از ولایتهاست. از ولایت موسی بن عمران، از ولایت ابراهیم، از ولایت پیامبر اکرم w، ایشان بعنوان وارث اولیاء نشانههایی از اولیای بزرگ دارند مثلاً در احادیث ماست که وقتی حضرت ظهور می­کنند پیراهن یوسف در بر ایشان است. در روایات است که ابراهیم خلیل الله  را وقتی در آتش انداختند این پیراهن از بهشت برای آن حضرت آورده شد و بر تن کردند و آتش بر ایشان گلستان شد. این پیراهن به حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق، حضرت یعقوب و حضرت یوسف داده شد که در قرآن است: «اذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیراً»[1]
«اکنون پیراهن مرا نزد پدرم یعقوب برده و به چهره او افکنید تا دیدگانش باز بصیر و بینا شود.»
بعضی از مفسرین این آیه را چنین معنا میکنند که چون یعقوب یک نابینایی ناشی از فراق داشت پیراهن یوسف هم بوی یوسف را میداد وقتی پیراهن را روی صورتش گذاشت این فراق تبدیل به وصال شد و بینایی او برگشت. ولی روایات ما بیش از این است. اشخاصی میخواهند به مسائل، جنبه طبیعی بدهند و ازماورای طبیعت خوف دارند که به آن وارد شوند. لذا به آن جنبه طبیعی می­دهند. به قول شیخالرئیس در نمط 10 اشارات که اسرار الآیات است میگوید: اموری که پیش میآید و عجیب و غریب است منشاءش گاهی آسمانها و افلاک است. مثل اینکه میگویند این ساعت خوب است، این ساعت بد است، قمر در عقرب است. گاه در طبیعت در بعضی است ولیکن عمق آن در نفوس انسانها است. انسانهای بزرگ قدرتهای خاص دارند.
حالا در هر حال وارث یوسف بودن، وارث ابراهیم بودن، وارث موسی بن عمران بودن، و اینکه عصای موسی در دست ایشان است، یا خاتم سلیمان در دست ایشان است و قرآن روی دست ایشان خواهد بود و ندایش بلند خواهد شد که «یا اهل العالم انا بقیة الله فی ارضه» اینها همه یک حقیقت را نشان میدهد و آن اینست که ایشان وارث اولیاء است یعنی ولایت در تمام معنای کلمه در حضرت تجلی پیدا کرده است. این ولایت از یک سو قرب به خداست و از یک سو تقویت انسان است.
امام خمینی مثال ولایت الهی
غیر از معصوم انسانهایی هستند که راه عصمت را میپیمایند ولو به آن نقطه [نهایی آن] نمیرسند و نمیتوانند هم برسند ولیکن آن راه را طی میکنند و به بخشی از ولایت میرسند نه به آن ولایت تنها به بخشی از آن ولایت. در آن بخش از ولایت از یک طرف در رابطه با خدا هستند از یک طرف انسانها را تربیت میکنند و مثال مبیّن آن امام خمینی بوده است.
مردم از شجاعت ایشان، فلسفه و فقه ایشان میدانند. ولی ما که از 20 سالگی در محضر ایشان در قم درس خواندیم و بعد آمدیم تهران و با ایشان محشور بودیم میدیدیم واقعاً ایشان قربی به حق داشت که گاهی درس میگفت، فقه میگفت، اصول میگفت که همان اصول گفتنش، فقه گفتنش، دارای تعبیرات تربیتکنندهای بود و در عین قوس صعود، قوس نزول داشت و به تربیت می­پرداخت و این تربیت به خـاطر قوس نزولش بود. بهخاطر داشتن مقام ولایتش بود، از آنجا میگرفت و بعد تقویت میکرد.
ویژگیهای فوقالعاده امام راحل
امام انسان فوقالعادهای بودند. خدا رحمت کند حاج احمد آقا را در زمان بمبارانها حاج احمد آقا میگفت از کجا و کجا به ما اطلاع دادند که عراق قرار است امشب جماران را بمباران کند. حریف امام نمیشدیم برود طبقه پایین زیرزمین. ایشان در اتاقش میخوابید، همیشه رختخوابشان را پای شیشه میانداختند. آن شب من تشک را کشیدم وسط اتاق که اگر بمباران شد شیشه روی ایشان نریزد. به من میگفت: من تعجـب میکنم چـرا آقا اینطوری است. من رخـتخواب را کشیدم وسط امّا امام میکشیدند دوباره کنار شیشه و پای در. اصلاً در وادی این مسائل نبودند. مرد فوقالعادهای بودند. این همان داشتن مقام ولایت است.
موانع مسیر قرب الهی بر همه
هرکسی میتواند در اخلاق طوری سیر کند که مقام ولایت را بیابد [ اما موانعی وجود دارد که نباید مانع راه شود ]. در این راه حجاب اول و مانع اول گناه است. باید تهمت، غیبت و اندیشه خراب را کنار بگذارد زیرا اینها مانع وصال است. اینها نمیگذارد آدم به جایی برسد، خود غرور به درس حجاب است. خود علم که در حجاب نیست اینکه علم حجاب است این غرور به علم حجاب است.
«العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» [2]
چـه وقت این نور حجاب میشود؟ علم اگـر وسیله شد میشود نور. علم اگر وسیله سیر الی الله شد نور میشود. اما اگر علم هدف شد حجاب میشود. در فرمایشات امام راحل است که میگویند: وقتی از علما و طلاب انتقاد میکنند بهجای اینکه حجب را جمع کنیم و برداریم، به جمع کتب میپردازیم. غرور علمی انسان را محجوب میکند، نمیگذارد انسان به وصال برسد. انسان باید به گناه توجه کند تا گناه نکند، بعد کارهایی باید بکند که یکسری معنویات را به انسان میگوید. بهترین کار به نظر من نماز شب است، بهترین کار تهجد است.
از تفسیر مجمعالبیان از امام صادق (ع) در ذیل آیه16 سوره مبارکه سجده آمده است:
«تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ المَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُم خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقون. فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْیُنٍ جَزاءً بما کانوا یَعْمَلُونَ»
«(شبها) پهلو از بستر خواب حرکت دهند و (در دل شب) با بیم و امید خدای خود را بخوانند و از آنچه روزی آنها کردیم به مسکینان انفاق کنند. هیچ کس نمیداند که پاداش نیکوکاریش چه نعمت و لذتهای بینهایت که روشنیبخش (دل و) دیده است که در عالم غیب برای او ذخیره شده است.»
تتجافی یعنی بلند میشوند پهلو به پهلو خوابیدن را رها میکنند.عن المضاجع: از خوابگاهشان. یَدْعُونَ رَبَّهُم خَوْفاً وَ طَمَعاً: با خدا حرف میزنند یعنی نماز شب. دعا میکنند، با خدا راز و نیاز میکنند، این دعایشان نه خوف تنهاست نه طمع تنهاست چون خوف تنها از جهنم آدم را مأیوس میکند، آدم را ناراحت میکند. چه بسا انسانها در اثر خوف اعصابشان خرد شده که ما چه خواهیم کرد و چه خواهیم شد.
قرآن با این تربیت مخالف است که انسان همیشه از خدا و جهنم و عذاب بترسد. قرآن با ترس تنها مخالف است و چه بسا در انسان رنجوری، خستگی و افسردگی میآورد، اگر مقداری عمیقتر شویم یأس میآورد. لذا بعد از «خوفاً» «و طمعاً» را میآورد. طمع به الطاف خدا، طمع به رحمت خداست.
 طمع تنها کافی نیست زیرا طمع انسان را از توجه به خدا و خوف خدا باز میدارد و لذا میفرماید: « یَدْعُونَ رَبَّهُم خَوْفاً وَ طَمَعاً». انسان نمیداند که چقدر این کار قیمت دارد. این لحظات و حرف زدن با خدا قیمت دارد. انسان نمیداند که خدا چه چیزهایی برای آنها قرار داده که خیلی بالاتر از بهشت و زیباییهای بهشت است که هرکس نگاه کند لذت میبرد. «مِنْ قُرَّةِ اَعْیُنٍ» میگویند نه فقط آنها چشمشان روشن میشود بلکه هر چشمی که میبیند روشن میشود یعنی زیباییاش را هیچ کس انکار نمیتواند بکند. نماز شب آدم را سیر میدهد.
در مجمعالبیان حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است:
«ما مِنْ عَمَلِ حَسَنِ یَعْمَلُهُ العبد الاّ و له ثواب مبین فی القرآن الاّ صلاة اللیل فانّ الله عزّ و جلّ لَمْ یُبَیّن ثَوابها لعظم خطرها عنده فقال تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ المَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُم خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقون. فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْیُنٍ جَزاءً بما کانوا یَعْمَلُونَ»
«هر حسنهای ثوابش در قرآن مشخص شده مگر نماز شب. خداوند ثواب نماز شب را در قرآن تعیین نکرده است از بس که عظمت دارد.»
« فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْیُنٍ جَزاءً بما کانوا یَعْمَلُونَ»
 اگر انسان از آن ولایت و تربیت داشت میتواند روی خلق خدا اثر بگذارد امام همینطور بود. در درسش، در بحث اخلاقش، در انقلاب و خدمتها همه در همین حال بود. عظمتی که الان جمهوری ما دارد به برکت ولایت و اهل بیت { و تمسک به اهل بیت { و راه اهل بیت را رفتن است که در رأس این افراد امام راحل است. انقلاب ما با این همه دشمنیها توانست پیش برود که شرق و غرب روی ما حساب کنند که بجز دست لطف و ولایت ولی الله الاعظم نمیشود. راه این است که هم قوس صعودش را بکنیم هم قوس قوس نزول.
تربیت ، کلید قرب الهی
قوس صعود این است که در اطاعت حرکت کنیم، قوس نزولش هم این است که به بستگانمان، آشنایانمان و دوستانمان توصیه کنیم، جنبه تربیت را فراموش نکنیم. من همیشه به خانمها و آقایان گفتهام که خوب است انسان درس بخواند، بتواند استاد باشد، تدریس کند، این کار خیلی خوبی است ولی بدانید که در تدریس گیر الفاظ بودن همان فرمایش امام میشود که بجای برداشتن حجب، کتب را جمع کردند. انسان باید طوری باشد که در عین تدریس روی شاگردها اثر بگذارد. اینها با عمل و حرف است. به حرف نمیشود، وقتی انسان درس خوانده، باسواد و عالم است. در بین خانمها افرادی پیدا بشوند که خوب درسخوانده باشند اگر جایی به او گفتند چند کلمه صحبت کند از صحبت کردن ابا نداشته باشد. «سفر الی الخلق» خیلی اهمیت دارد. در کلاس هم باید جنبه اخلاقی را حفظ کند.
انشاءالله خداوند ما را در راهی که رضای خودش است که نشر اسلام و تبیین اسلام و خدمت به مقام ولایت امام عصر x است قرار دهد. به قول مرحوم صدر المتألهین شیرازی این رقیقه است از آن حقیقت. امام هم رقیقهای است از آن حقیقت.
امروز هم که ما مسئله ولایت و ولایت فقیه داریم، نه به معنای ولایت کلیه الهی باشد ولی این ولایت در همان راه است. این سعادتی است برای جامعه ما و ما تک تکمان باید این راه را برویم و اثر داشته باشیم. خداوند هم کار ما را درست میکند. شما تصمیم بگیرید در راه خدا حرکت کنید، خدا هم کارها را درست میکند. یک سیر به سوی خلق داشته باشید یک سیر به سوی حق، انزوا، کنارهگیری، با مردم تماس نداشتن، حرف نزدن، مقاله ننوشتن، اینها فقط سیر به خدا نیست. بعضیها سیر به خدا و خلق ندارند فقط سیر به علم دارند. اینها به هیچ جایی نمیرسند، فقط میگویند من میدانم. انشاءالله خدا شما را توفیق بدهد که درس بخوانید و اثرگذار باشید و حسن عاقبت داشته باشید.                



لیست کل یادداشت های این وبلاگ